-
مثل اصالت
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 17:28
هر چیزی اصیلش خوب است مثل تلویزیون سونی مثل پسته رفسنجان مثل خط نستعلیق مثل صدای تار . . . مثل آدم
-
نذری از نوع دیگر
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 01:21
چقدر کاسه آب زلال نذر سفرهایمان شد
-
دلم میخواست
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 01:47
خانه ام بوی گلهای یاس بهاری را نمی دهد خانه ام دیگر سقفش را بر سرم سایه نمی کند و رنگ و بوی شعرهای سهراب و نیما را نمی دهد دلم می خواست مثل قدیمها شش دری و ایوان و اندرونی و بیرونی داشت دلم می خواست حوض فیروزه ای شش ضلعی داشت دلم می خواست پر بود از ارغوان و شب بو و گل میمونی و سپرغم ای وای از این خانه ای وای خانه ام...
-
تصدق سرت
جمعه 29 مردادماه سال 1389 20:47
آخر تصدق چشمهایت قامت کوتاه ما کجا و بلندای بالای شما ما که باشیم که بخواهیم دلبری های تو را به کاغذ بیاوریم اگر جسارت می کنیم و دو خط سیاهه تقدیم قدمهاتان می کنیم من باب خالی نبودن عریضه است
-
کلاف
جمعه 29 مردادماه سال 1389 03:13
صدای نرم شعرم اضطرابش را نمی کاهد نوازشهای من دیگر عذابش را نمی کاهد کلافی دور او ... کلافی دور او پیچیده از دوری و تنهایی که حتی دیدنم حجم حبابش را نمی کاهد طناب دار دوران کشت تنها آرزویم را ولی یک سانت هم طول طنابش را نمی کاهد نمی فهمم چرا آن مهربان یاری که من دارم برای دلبری قدری حجابش را نمی کاهد من افسرده بیمارم...
-
ذهنی که می پرد
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 02:43
کلیسا ـ تئاتر شهر ـ جامپینگ ـ قبرستان ـ امامزاده بین راه ـ درخت خرما ـ شتر ـ موزه ـباشگاه ـ لانه مورچه هایی که پسرک با یک تکه چوب باریک آنرا به هم می ریزد ـمنزل استاد ـ زیر دوش ـ روی شنها دراز می کشد پشت وانت ترمینال یا شاید ایستگاه راه آهن یکی از بچه ها یک عادت خاص دارد یک چیزی شبیه تیک عصبی اما تیک نیست اختیاری...
-
زیر و زبر
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 20:46
چرا در جهانی که زیرو رویش معلوم نیست همه فکر می کنند ماه بالاتر از زمین است
-
مهربان من
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 18:03
من هنوز در راهم آمده ام اما... تنها می شود خیلی جاها رفت اما همه جا راهت نمی دهند دستم را که برایت پیش می آورم پس نزن مهربان باش آنقدرها هم قوی نیستم که با تنهاییم کنار بیایم هیچ کس با تنهایش کنار نمی آید
-
گاهی
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 03:13
گاهی حریر موهای خیست را به صورتم بزن حال دلم را بهتر می کند گاهی
-
-----
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 01:04
در دست اصلاح
-
سرما
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 10:13
چنان سردم که روی یخ رد پایم نمی ماند امیدی در نبود تو به گرمایم نمی ماند در این هاگیر و واگیر جهان بی در و پیکر رفیق مهربانی هم دگر جایم نمی ماند بجز دیدار رو در روی تو در صحنه ای آرام حتی یک آرزوی من به فردایم نمی ماند چرا باور نداری که بدون ناز چشمانت رمق در پیچ و خمهای غزلهایم نمی ماند غزل حالش خراب است منتها با...
-
کوچ
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 17:51
بار کرده ام اینبار بار سفر نیست که برگردم
-
بخت آزمایی
شنبه 23 مردادماه سال 1389 23:53
شانسی امشبم را برایت باز می کنم تا تمام کودکی هایم که کنار هم نبودیم را با تو باشم اگر پوچ بود بعدی را تو باز کن هر چه باشد دست تو پوچ نمی آید
-
من و گابو
شنبه 23 مردادماه سال 1389 16:53
یک روز تنهایی من بیشتر از صد سال تنهایی گابو ست
-
فدایی پستچی
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 21:11
دم شما گرم بسته پستی ات را هر وقت که می بینم سر حال می آیم جان می دهم برای هر چه که یاد ترا می آورد
-
نوشته های من
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1389 20:32
عاشقانه ای نوشته ام برایت بیا و ببین بوی جان می دهد
-
اهل کجایی تو؟
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 19:34
من بچه ی حوالی گذشته ایم که حالای تو است
-
عذاب عشق
شنبه 9 مردادماه سال 1389 23:09
دخترکی را خواستن و نرسیدن عذابی است که رنج جان کندنش کمتر از عذاب مرگ نیست
-
یادش بخیر
شنبه 9 مردادماه سال 1389 15:06
گاهی هوای یزد به سرم می زند یاد همه بخیر یاد همه ورودی های ۷۹ یزد بخیر یاد برقی های ۷۹ یزد بخیر یاد شهرک دانشگاه یاد نعل اسبی یاد اکبر آباد یاد کبابهای حاجی زاغ یاد کله پاچه های چهار راه فاطمی یاد پارک کوهستان پارک هفت تیر یاد میدان مارکار و میرچخماق و ابوذر باغ ملی مجاهدین یاد کوچه پس کوچه های خاکی و دیوارهای زرد و...
-
محکومین
جمعه 8 مردادماه سال 1389 21:26
هر کسی به چیزی محکوم است یک عده حتی اگر بخواهند تنها باشند نخواهند توانست یک عده هم مثل من محکومند به تنهایی بیچاره های سرگردان
-
ادکلن
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 02:56
تو همان عطر زندگیم هستی که باید به سینه ام باشی تا بپیچد به تمام تنم آن بوی خوش زندگی
-
غذای روح
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 19:51
نیانداز ما را از نان خوردن جلوی چشمانم باش تا دو خط برایت بنویسم و دو بار پلک زدن هایت را ببینم
-
انواع مردن
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 03:33
رنگ چشم هایت کز کرده انگار می میرم اگر به شانه های کوچکت موهای سیاهت را نریزی می میرم اگر به موهای ساهت گل یاس نزنی می میرم اگر تو یاسها را آب ندهی می میرم اگر کز کنی
-
آقای شهر
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 03:14
انگار مضمون غزلهایم تو هستی زیباترین بانوی زیبایم تو هستی انگار من تنهاترین آقای شهرم . . . و یک غزل ناتمام
-
بد مستی
شنبه 2 مردادماه سال 1389 12:25
هرچقدر هم که عرق انگور بخورم باز طعم تن تو چیز دیگریست من فقط از تو مست می شوم باور نداری یکبار امتحان کن
-
آینده نگری
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 21:23
خیره می مانم به صدای فنچهای قفسی که دیروز دو نفر بودند و یک لانه امروز سه نفر شده اند - و همان یک لانه نمی دانم می خواهند چه کنند با این ازدیاد جمعیت برای نسل های بعدشان - نگرانشان هستم
-
دیده می داند
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 22:56
تمام گندمزارهای دنیا فدای حریر موهای تو کسی که گندمزار دیده می فهمد یعنی چه
-
خیمه شب بازی
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 20:19
اثری از استاد بهروز غریب پور دیدن این فیلم تیاتر خالی از لطف نیست که هیچ بلکه شاید برای ما ایرانیها واجب هم هست . مخصوصا قبل از اجرای نمایش که خود استاد غریب پور تاریخچه مختصری از خودشان و خیمه شب بازی ارایه می کنند و بعد از اجرا هم قسمتی که یک مصاحبه بی آلایش و تکلف و پشت صحنه اجرای نمایش است . این دو قسمت کمک بهتری...
-
نزدیکی و دوستی
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 15:14
تو از من می ترسی من هم می ترسم از خودم بیا با هم دوست باشیم تا دیگر نترسیم
-
فیلم کابیریا
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 23:00
تصمیم داشتم در اینجا به معرفی بعضی از فیلمها یا تیاترها یا کتابهایی که دیده و خوانده ام بپردازم . نمیدانم چه شد که سرآغاز قرعه به نام فیلم (( کابیریا)) افتاد . خب طبیعتا با این حجم فیلمهای نو پر رنگ و لعاب ومجهز به انواع صدابرداری و صداگذاریها که توسط شرق و غرب دنیا به بازار ارایه می شه دیدن همچین فیلمی که در سال 1914...