دخترک زیبای من
بیا به تابلوهای ایست اهمیت ندهیم
به پلیسهای دستکش سفید و پوتین سیاه نگاه نکنیم
لابه لای درختهای پارک شهر گم شویم
به نگهبان پارک کاری نداشته باشیم
به کوچه های باریک شهر برویم
دوربین های امنیتی و گشتی ها را هم نگاه نکنیم
.
.
.
عزیزم
ما که به کسی کاری نداریم
چرا همه چهار چشمی دنبال ما هستند؟
یک بوسه که این همه آجان کشی ندارد
یک عمر تنهایی کمم بود؟
.
.
حالا هم که پیدایت کرده ام
منم و هزار کیلومتر جاده
.
.
نه زمان به کامم چرخید
نه مکان
هنوزم هم
گاهی هفت تیر چوبی بدست
در حال فرار از دست
پلیسها هستم
.
.
مثل همان روزهای کودکی
به خانمی خودتت ببخش
شیطنتهای گاه به گاه مرا
.
.
.
تو باز فرشته بمان و
این آدم بی خبر از همه جا را
سرزنش نکن
.
.
ما آدم های خاکی
زیبایی شما فرشتگان را که می بینیم
شل می شویم
در دست اصلاح
نمایش مانیفست چو به نویسندگی و کارگردانی آقای محمد رحمانیان و بازی آقایان اشکان خطیبی هومن برق نورد و افشین هاشمی و خانمها مهتاب نصیرپور و سیمانیرانداز و ترانه علیدوستی است .
این اثر نمایشی دوزبانه به زبان انگلیسی و فارسی است که البته قسمت فارسی آن به حدی کوتاه است که می توان نادیده گرفت .
مانیفست چو در واقع اثری اقتباس شده از زندگی یک دانشجوی اهل کره است که در دوران کودکی به آمریکا مهاجرت میکند و در دوران دانشجویی تعدادی از همکلاسی های خود را به گلوله می بندد و یکی از خونبار ترین قتل های آمریکای مدرن را رقم می زند . با توجه به اقتباس از این رخ داد می توان این نمایش را نوعی مستند تلقی کرد که رخدادهای زندگی و کودکی و دوران مختلف زندگی چو را به بیننده نشان میدهد .
کارگردان با استفاده از عناصر یک تیاتر مدرن از جمله ویدیوپروژکتور و استفاده از فیلمهایی که - چو - قبل از جنایت از خودش تهیه کرده نمایش ساده و وروانی را که جنبه مستندگونه پیدا میکند را ارایه میکند .
نکته حایز اهمیت طراحی صحنه و لباس این اثر است . طراحی لباس در عین سادگی به بازیگران این امکان را می دهد که فقط با یک جابجایی ساده زمان و حتی مکان رخدادها را تغییر بدهند و طراحی ساده و بدون وسایل اضافی صحنه هم به کمک بازیگران می آید تا فقط با چند حرکت ساده چهارپایه ها مکان را تغییر بدهند .
ریتم و سرعت این اثر نه آنقد کند است که حوصله را سر ببرد و نه آنقد تند که انسجام کار از هم گسیخته شود . صحنه ها و زمانها به خوبی تغییر میکنند و بییننده علی رقم اینکه یک نمایش به زبان بیگانه می بیند از ماجرا جا نمی ماند .
این تیاتر مستقیم با منطق بیننده صحبت دارد و به هیچ عنوان به جز یک صحنه کوتاه حضور مادربزرگ چو به سراغ احساسات و عواطف نمیرود .
و حرف پایانی
اتفاقی خونباری که رخ داده نه تنها برای قربانیان بوده که سالها قبلتر توسط همان جامعه برای چو رخ داده و ناخواسته چو را به مسیری هدایت کرده که دست به کاری غیرمعقول بزند. این فشارهای روانی و اجتماعی نه تنها برای مهاجرین که ممکن است دارای اختلاف فرهنگی فیزیکی گفتاری و یا هر نوع اختلاف دیگری با اکثریت جامعه باشند رخ می دهد بلکه براب افراد یک جامعه در بین خودشان هم ممکن است اتفاق بیافتد و یک تفاوت ساده بین یک شخص با اکثریت جامعه و سهل انگاری جامعه در قبال شهروندان خودش شاید پایانهای تلخی را رقم بزند .
یکی مثل تو می شود
می شود خوب
می شود آقا
یکی هم مثل ما
می شود رعیت
تو خوب همیشگی بوده ای
مرا پاکیزه بپذیر