-
-----
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 23:15
این پست در دست اصلاح است
-
یزد
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1394 19:25
خیلی سعی میکنم که بخوابم اصولا سعی بیشتر خواب کمتر به همراه دارد تا چرتم میگرد و پلکهایم کمی سنگین میشوند صدای زوزه یک موتو بیدارم می کند تهران هستم اما زوزه موتورها حس یزد را برایم می آورند بیدار که می شوم فکر می کنم که یزدم تقریبا دو هفته ای می شود که یزدم خستگی از تمام هیکلم می بارد تنهایی هم مزید علت شده بیشتر از...
-
سکوت
سهشنبه 12 خردادماه سال 1394 19:06
بس که خورشید سیه می تابد
-
تکرار ذهنی که می پرد از نوع دیگر
دوشنبه 4 خردادماه سال 1394 20:41
کلیسا - تیاتر شهر - جامپینگ - قبرستان - امامزاده بین راه - جاده های پر پیچ و خم - درخت خرما - شتر - تپه های شنی - لانه مورچه ها - روی شنها دراز بکش - پشت وانت - به سمت ترمینال - یکی از بچه های گروه یک عادت خاص دارد - بازی کردن - برگردیم - بازار تهران - چهارسوق - صندلی های اتوبوس صدای ناقوس - رضا کیانیان - ارتفاع...
-
امشب هم
شنبه 2 خردادماه سال 1394 11:34
گفته بودم که اگر عمری بود غزلی با تو بخوانم امشب
-
قرن پسین
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1394 20:43
قرن آخر است هیچکس به فکر معشوقه نیست
-
مادرزاد
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1394 00:59
از چه می ترسانی مرا که می روی از غم؟ بی خیال من مادرزاد با گریه آشنایم
-
غبار
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1394 21:02
می دانی سر بستن چشم در غبار را نه مگر اینکه من تو از خاکیم و زمین و زمان می پیماییم حقیقت نه فقط بر زبان که بر چشم هم تلخ می آید
-
من و زندگی
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1394 10:17
من میدانم از زندگی جه می خواهم نمیدانم زندگی از جان من جه می خواهد
-
حق انتخاب
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1394 09:04
می خواهمت چه بخواهی چه نخواهی حالا انتخاب با تو
-
جز خدا
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1394 14:55
بشر در طول تاریخ فرصت پرستش همه چیز را پیدا کرد جز خدا
-
حتی فرشته ها هم نه
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1394 19:13
از بالای بالایی ها به زمین نگاه میکنم نه دردی نه غمی تازه اگر هم باشد آنقدر کوچک است که می توان نادیده گرفت شاید به همین خاطر است که هیچکس درد انسان را نمی فهمد نه فرشته ها ، نه ... شاید به همین خاطر است که روح زمینها بعد از مرگ سرگردان می ماند در بالای بالایی ها
-
فیزیک
شنبه 29 فروردینماه سال 1394 16:45
ماه را با یاد تو امشب مقعر میکنم
-
جنگ
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 01:57
میخواهم موهایم را به هم بریزم ریشهایم را بلند کنم سیگار برگ بکشم به جنگی بروم که بشوم تنها دلخوشی پسرکان بی کفش و دخترکان بی عروسک
-
منع دیدار
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1394 12:10
هربار که تورا میبینم ایمانم به خدا بیشتر می شود نمیدانم چرا منع شده ام از دیدار تو
-
تعارف
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1394 13:00
عزیزم این همه از تو تعریف کردم نمیخواهی من باب تعارف چیزی بگویی
-
مسافر ابدی
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 18:54
میدانم که روزی دوباره تورا می بینم اما نمیدانم کجا برای همین همیشه مسافر خواهم ماند این قسمت من است
-
آوازه خوان من
جمعه 21 فروردینماه سال 1394 13:59
قوها آواز نمی دانند اما همه دوست دارند آواز قوها را بشنوند چون قوها زیبا هستند یکبار دیگر آواز دیروز را بخوان خوشگلم
-
بید مجنون
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1394 18:19
شدم خشکیده بیدی که فقط مجنون به یادش هست
-
عتیقه
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1394 15:47
فکر میکنم پروفسورهای پیر باستان شناسی قدر مرا بهتر می دانند
-
خاطره ای وحشی
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1394 00:25
عصیان را دوست دارم تنها ارث اصیل پدری است که به همه ما رسیده یکجورهایی تجدید خاطرات گذشته است خاطره آزادی و رهایی
-
بی بی
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1394 14:55
مادربزرگ هرشب به اندازه چند چای قندپهلو فرصت داشتم دیگر برنگرد همانجا باش لااقل آنجا ماه و ستاره ها هستند اینجا حتی خورشید هم گم است
-
غزل در غزل
شنبه 15 فروردینماه سال 1394 22:29
غزل تلخ است و ابیاتم غزلهای غزل آلود
-
خاطره بازی خیالی
پنجشنبه 13 فروردینماه سال 1394 20:51
چاره آخر چیست جز همصحبت یادت شدن
-
شعر من
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1394 17:44
پریشانی گیسویت الفبای چمنزار است میدانی چرا من هم چوموی تو پریشانم تو یک دریای خفته در دل دریاییم هستی که از موج خیال تو هوایم می شود ابری تو آن معشوقه مدفون به دیوانهای اعصاری تویی مفهوم عمق شب که مه مصلوب خشم توست تو نازت چون غریو تند تندرهاست به هر چیزی که برگویم شباهت داری ای زنگی قلم را میگذارم دفترم را میکنم...
-
مشتلق
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1394 00:25
بهارم شاد کن ای بهارت شاد ، معشوقه
-
سفر جاده ای
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 14:16
ماشین را پارک میکنند از ماشین پیاده میشوند از تپه کوچکی بالا میروند آنطرف تر کوه بلندتری هست اما نه فرصت دارند و نه حالش را که به سمتش بروند بعد از چند لحظه یکی دیگر هم دقیقا کنار ماشین آنها پارک میکند آشناست جای نگرانی نیست به هرحال دو دختر تنها و کوه بیابان جای نگرانی نیست آشناست در طول مسیر یکی از دخترها خیلی عکس...
-
درد دل
جمعه 7 فروردینماه سال 1394 15:33
گرچه از سودای سر افتاده ام اما دلم با فلانی حسرت دیدار دارد ای رفیق
-
عشق یعنی این
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1394 12:57
با ما به چه دینی نیت جنگ نمودی ما عاشق ذبحیم سر راه تو ای دوست
-
کمربندی
جمعه 29 اسفندماه سال 1393 15:35
همیشه کمربندی ها غم غربت دنیا را برای من نمایش میدهند مخصوصا شبها فقط تویی با چند کامیون و چراغهای شهر که از دور معلومند و میدانی که در این شهر هیچ کسی منتظر تو نیست و حتی در شهر بعدی وبعدی و بعدی هم آشنایی نداری فقط گاز میدهی که برسی به شهری که کسی چشم به راه توست