سین . الف
سین . الف

سین . الف

مفهومی به نام خانه

تا حالا با خانه اینقدر حال نکرده بودم

خانه برایم مفهوم جدیدی پیدا کرده

تنهایی در خانه هم همینطور

ازآن مفهوم های منحصر به فردی است 

که هرکس به تناسب تجربه هاو ادراکش از دنیا

یا دوست دارد در خانه تنها باشد

یا دوست ندارد

خانه گرم است حتی اگر یک خرابه باشد

خرابه ی یک خانه که مال خودت باشد 

می ارزد

به دنیای آبادی که مال تونیست

این روزها با اینکه بیشترزمانم را در خانه میگذرانم

بیشتر دلم برای این چهاردیواری با سقف رویش تنگ میشود

شاید این همدمی های تنهایی با خانه

عاشقمان کرده

همینطور که زمان می گذرد و جسمم در خانه کم کم فرسوده می شود

روحم به درون در و دریوار و آجرهایش نفوذ میکند

انگار که خودم را در خانه جا می گذارم

انگار که پنجاه پنجاه شریک شده ایم

یک چیزهایی من گذاشته ام و یک چیزهایی هم این خانه

که یکسری نوستالژی بسازیم 

و وقتی که با هم تنها می شویم

کلی لذت ببریم.



محمد حسین

به یاد محمد حسین


من از داغ تو یک دم نغمه آهم نمی میرد

بارانی که هرگز برف نخواهد شد

چه حال خوبیست

نصف شب بی خواب شوی

و صدای بارانی که هرگز برف نخواهد شد را

از پشت شیشه های ساختمان ....

گاهی نخوابیدن خستگی را در میکند

گاهی دنیا و آخرت دست به دست هم میدهند که تو علیه خودت شوی

سر ساعت بخوابی

صبح بیدار شوی

دنبال کار و بار روزانه ات باشی


مینشینم با خودم

به یاد روزهای خوش گذشته

صدای باران

تنهایی دوران دانشجویی در شبها

لحظات با پدر و مادر بودن

لحظه جدایی از خانواده

ازدواج

کار

سفر و سفر و سفر

آخ که چه عذاب شیرینی ست سفر

صدای باران

دلم برای خودم تنگ شده بود

عاشقانه ای هستم بی ابتدا

کمی فرصت میخواهم که به خودم بیایم

یزد

خیلی سعی میکنم که بخوابم

اصولا سعی بیشتر خواب کمتر به همراه دارد

تا چرتم میگرد و پلکهایم کمی سنگین میشوند

صدای زوزه یک موتو بیدارم می کند

تهران هستم اما زوزه موتورها حس یزد را برایم می آورند

بیدار که می شوم فکر می کنم که یزدم

تقریبا دو هفته ای می شود که یزدم

خستگی از تمام هیکلم می بارد

تنهایی هم مزید علت شده

بیشتر از هر وقتی به آرامش یزد احتیاج دارم

مخصوصا کوچه های کاهگلی پشت مسجد جامع

بی دلیل نیست که این همه فرنگی به یزد آیند و روند دارند

از هیاهوی غرب گریزانند که به سکوت یزد پناه می آورند

از اینجایی که هستم تا دم در مسجد جامع پیاده می روم

هرجا که باشی تا مسجد جامع هم که پیاده بروی لذت دارد

کاش مردم یزد قیام کنند و جلوی خیلی از این تکنولوژی های بیخود را بگیرند

که به شهرشان وارد نشود

بعدها دلیلش را خواهند دید

توی کوچه های کاهگلی تنها جایی است

که می شود ایرانیهای درگذشته را هم دید

همراهشان قدم زد

سیگاری پیچید و کامی گرفت

حتی هرجا که تشنه شدی

مثل باقی شهرها که نیست که رویت نشود

درب هر خانه ای را که بزنی لبوانی آب گیرت می آید

فقط دو روز دیگر میتوانم یزد باشم

این همیشه بدترین خبری است که خودم به خودم میدهم

گاهی از دو روز قبلتر گاهی هم سه روز

عزا میگیرم که می خواهم برگردم


یادش بخیر

گاهی هوای یزد به سرم می زند 

یاد همه بخیر 

یاد همه ورودی های ۷۹ یزد بخیر 

یاد برقی های ۷۹ یزد بخیر 

یاد شهرک دانشگاه 

یاد نعل اسبی 

یاد اکبر آباد 

یاد کبابهای حاجی زاغ 

یاد کله پاچه های چهار راه فاطمی

ادامه مطلب ...