سین . الف
سین . الف

سین . الف

گل لیوان حوله

از خود خانه تا گل فروشی را دویدم . هرچه حساب کتاب میکردم که منتظر تاکسی بمانم میدیدم که واقعا دیرم می شود . آخر یکی نیست بگوید زن تو که آژانس می گیری و عیادت می روی چرا سوییچ ماشین را با خودت می بری . حالا من  یک روز جمعه دلم میخواست نیم ساعت بیشتر بخوابم . خب می خواستی بیدارم کنی یک لیوان آب می ریختی روی کله کچلم  دیگر چرا سوییچ را با خودت می بری .

خداروشکر که دوقلو زاییده بود و این سلسله دوقلوزاها راادامه داده بود . کلا خانواده ما در این زمینه چیزی فراتر از وراثت و ژنتیک عمل می کنند ، تقریبا به عادت فامیلی تبدیل شده و دوقلو زایی کاملا  به یک امر طبیعی تبدیل شده است و خدایی نکرده هرکس که دوقلو نزاید واقعا به کسر شان خانواده تبدیل می شود . این را می شود از صحبتها در دورهمی های  خانوادگی فهمید  و چه بسا نیم نگاهی هم به سه قلو زایی هم دارند این فامیلهای ما .

دوقلو زاییدن از خواهر من شروع شد بعد عروس دومی ما بعد  جاری عروس دومی که می شود عروس اولی  بعد خواهر عروس دومی و همینجوری این سلسله رسیده به زن پسردایی خانمم .

اما این کسی که اخرین دوقلو را به جامعه ما تحویل داده فامیل نیست در واقع همسایه خواهرزاده خواهر زن ماست . فامیل نیست ولی به قدری با ما مراوده دارد که ظاهرا تمام امور وراثتی ما به این بنده خدا هم سرایت کرده . خانم ما که از خیلی وقت قبل نتایج سنوگرافی هارا رصد میکرده کاملا به تعداد قل ها جنس هر قل زمان دنیا آمدن و حتی مسایل جزیی تر هم آگاهی داشته پس حداقل از سه ماه قبل کادوی نورسیده ها را مهیا کرده بود امروز صبح هم تمام عصبانیتش سر نیم ساعت خواب بیشتر من بود که خدایی نکرده جز سه نفر اول نباشیم ، گذاشت رفت و سوییچ را هم برد .

حالا که گل را خریدم سر راه هم می روم هدیه دوقلوها را بخرم ، احتمالا دو تاحوله گرم و نرم نوزاد بهترین هدیه برای دوتا آدم تازه به دنیا آمده باشد .