-
مفهومی به نام خانه
سهشنبه 11 آذرماه سال 1399 01:26
تا حالا با خانه اینقدر حال نکرده بودم خانه برایم مفهوم جدیدی پیدا کرده تنهایی در خانه هم همینطور ازآن مفهوم های منحصر به فردی است که هرکس به تناسب تجربه هاو ادراکش از دنیا یا دوست دارد در خانه تنها باشد یا دوست ندارد خانه گرم است حتی اگر یک خرابه باشد خرابه ی یک خانه که مال خودت باشد می ارزد به دنیای آبادی که مال...
-
طاق آسمان
سهشنبه 4 آذرماه سال 1399 01:50
یک چیزهایی هستند که وقتی می بینی یا می شنوی یا کلا وقتی با یکی از حواس طبیعی با آنها تماس پیدا می کنی ، برت می دارد می برد می چسباند به طاق سمان و می شوی ته معرفت و معنویت ، و یک چیزهایی هم هستند که وقتی با همان حواس با آنها ارتباط می گیریم ، حتی از سطح زمین هم پایین تر می رویم ، می رویم می شویم ته حساب و کتاب و عقل و...
-
بل برم (لهجه کرمانی)
دوشنبه 3 آذرماه سال 1399 00:06
بعد از بیست سال برگشتم . کلید این خانه را همه داشتیم . همه یعنی همه فامیل مادری ، پسر خاله ها دختر خاله ها پسر دایی ها دختر دایی ها .الان دیگر حتما نوه ها هم کلید را دارند . تا وقتی آقا و نن آقا زنده بودند ، پاتوق همه و تمام دیدارها و گردهمایی های فامیل همانجا برقرار بود . بعد از سالی که آقا به رحمت خدا رفت خیلی طولی...
-
تصادف شبانه
دوشنبه 26 آبانماه سال 1399 23:06
تصادف شبانه کتابی حدودا صد صفحه ای نوشته پاتریک مودیانو است که دو سه تا جایزه هم گرفته . کمی کوچکتر که بدم فکر میکدم هر کتابی که گرفته ام را باید تا آخر بخوانم اما گذر عمر این تجربه را به من داد که لزوما نباید این کار را انجام داد . این کتاب صد و ده بیست صفحه ای را تقریبا بیشتر از یک سوم و نزدیک نصف خواندهم اما هیچ...
-
دلواپسی
جمعه 23 آبانماه سال 1399 00:13
من غرق عمق اتاقم کمک کنید
-
یک تمرین ساده با حامد
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1399 19:14
کارت ویزیت یک جایی که نمیدانم کجا بود و یک چیزی می فروخت پشت کارت چند شماره تلفن و یک آدرس و دخترک داستان من باید به این کارت ارتباطی پیدا میکرد دختر بیچاره من کجا و صاحب آن کارت کجا هردو نمیدانستیم - خودم و حامد را می گویم شاید صاحب آن کارت پدر دخترک بیچاره بود هرچه بود آرزوی خوبی برای آن دخترک داشتیم تابستان بود که...
-
محمد حسین
شنبه 2 فروردینماه سال 1399 16:13
به یاد محمد حسین من از داغ تو یک دم نغمه آهم نمی میرد
-
قایق
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1398 02:10
چو قایقی که تیغ موج بریده بند لنگرش میان مردمم ولی به فکر زیر آبها به فکر جایی که هوا کمی سبک باشد و خوب شبیه عکس مبهمی اسیر چوب قابها
-
-----
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1398 10:47
این پست در دست اصلاح است
-
چهره زنانه جنگ
شنبه 13 مهرماه سال 1398 22:21
حیف که خوشگلم ، تمام خوشگلیم باید توی این جنگ بگذره ، دلم میخواد اگه توی قبرم گذاشتن منو ، مثل یه عروس دراز بکشم ، ما داریم توی یه زیرزمین وسط جنگ با همرزمامون زندگی میکنیم، مثل موش کور ، بهار که میشه اگه گل گیرمون نیاد یه تیکه شاخه خشک هم که شده میاریم میذاریم تو طاقچه تماشاش میکنیم و کیف میکنیم ، ممکنه فردا دیگه...
-
----
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1398 20:50
این پست در دست اصلاح است
-
خنده های بی عار گل
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1397 23:50
به خنده های بی عار گل قسم که من از سر سرمای زمستان گذشته ام و گاهی هم از هفت خان رستم گذشته ام من با ابرهای شهر تهران چکیده ام و از سر دلتنگی گلدان عبور کرده ام من بیمار خیابانهای این شهرم ولی از لذت درمان هم گذشته ام به خنده های بی عار گل قسم که من
-
ارثیه
جمعه 5 مردادماه سال 1397 18:54
تو این دل ناصبور را از که به ارث برده ای من چه باید بنویسم که تو بویی نبری
-
پنج شنبه آخر سال
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1397 11:44
پنج شنبه آخر سال است غضب نکن غوغای این شهر به دل خامم خوش آمده تو که ادعای نجات می کنی چرا کاری برای نجاتم نمیکنی تو که تمام مستی و بد مستی منی پس چرا دیگر سور و ساتی نمیکنی پنج شنبه آخر سال است غضب نکن
-
شیرین و لیلی
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1397 07:45
برای لیلی اعراب کسی مجنون نخواهد شد به کام مرد کوه افکن کسی شیرین نمیگردد
-
غزل کاشکی
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1397 22:15
دادِ کاشم به هوا ، کاش تو هم بودی تا غزل کاشکیم با تو جهانی می شد
-
گل لیوان حوله
شنبه 4 فروردینماه سال 1397 01:38
از خود خانه تا گل فروشی را دویدم . هرچه حساب کتاب میکردم که منتظر تاکسی بمانم میدیدم که واقعا دیرم می شود . آخر یکی نیست بگوید زن تو که آژانس می گیری و عیادت می روی چرا سوییچ ماشین را با خودت می بری . حالا من یک روز جمعه دلم میخواست نیم ساعت بیشتر بخوابم . خب می خواستی بیدارم کنی یک لیوان آب می ریختی روی کله کچلم دیگر...
-
خواهر شهر
شنبه 25 آذرماه سال 1396 18:27
بیا که خواهر این شهر ابری است و پریشان پ .ن مثل دریا که خواهر است
-
بارانی که هرگز برف نخواهد شد
شنبه 25 آذرماه سال 1396 01:16
چه حال خوبیست نصف شب بی خواب شوی و صدای بارانی که هرگز برف نخواهد شد را از پشت شیشه های ساختمان .... گاهی نخوابیدن خستگی را در میکند گاهی دنیا و آخرت دست به دست هم میدهند که تو علیه خودت شوی سر ساعت بخوابی صبح بیدار شوی دنبال کار و بار روزانه ات باشی مینشینم با خودم به یاد روزهای خوش گذشته صدای باران تنهایی دوران...
-
شب طوفانی
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1396 20:03
من کیم آخر قلمی سوخته خانه من یک دل افروخته مختصر از مختصرم کرده ای دیده به دست کرمت دوخته حاصل من حاصل بی چیزی است کیسه ای از خاطره اندوخته چشم من امشب به تنت بوسه زد چشم من از چشم تو آموخته امشب من یک شب طولانی است وای به من با قلمی سوخته
-
آدم اخراجی
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1395 20:44
تو نقطه آغاز نداری به گمانم در نقطه پایانی و انگار نه انگار تا چشمه دویدم که لبی تر کنم از تو سرچشمه بارانی و انگار نه انگار من آدم اخراجی شبهای بهشتم حوا تو هم انسانی و انگار نه انگار
-
بیچاره تر
سهشنبه 21 دیماه سال 1395 13:36
دخترک کجایی که دلم در به در شده است و تمام وجودم تسلیم قضا و قدر شده است هربار اشک شوق بود ولی اینبار اشک غم است دخترک کجایی که تمام صورتم تر شده است دخترک کجایی که این دل صاحب مرده من بی شما امرو ز خیلی پکر شده است دخترک تو دیگر بچه نیستی که اینچنین رسم دلبری هایت پر شور شر شده است دخترک به قول بچه های مدرسه دلم...
-
رد پا
شنبه 6 آذرماه سال 1395 00:27
من تمام خانه های جدول مجله ام را به سراغ رد پایت خانه خانه می شمارم
-
مردم ایران
شنبه 19 تیرماه سال 1395 10:53
این روزها هنرت ذکر خیابان شده است لکه ای ننگ که بر خاک بیابان شده است قسمت نوکری و شاعری و وسینه زنی همه با هم قسمت مردم ایران شده است کاش آن نامه به ما ارسال می شد نه عراق
-
کتاب تجربه های اخیر
سهشنبه 3 فروردینماه سال 1395 17:11
این کتاب در واقع متن یک نمایشنامه است که توسط آقای امیر رضا کوهستانی با اقتباس از نمایشنامه ای به همین نام نوشته نادیا راس و جکوب ورن نوشته شده است . یک کتاب در قطع جیبی که ظرف مدت دو ساعت می شود آنرا خواند . شش نفر بازیگر شخصیتهای این نمایشنامه را تشکیل می دهند . پیش گفتاری که در ابتدای کتاب آمده درآغاز برای خواننده...
-
-----
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1394 12:52
این پست در دست اصلاح است
-
-----
جمعه 16 بهمنماه سال 1394 16:50
این پست در دست اصلاح است
-
-----
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1394 09:54
این پست در دست اصلاح است
-
منظور نظر
دوشنبه 8 تیرماه سال 1394 23:44
این مقوله عشق هم از آن داستانهای تمام نشدنی نسل بشر است . دقیقا منظورم همین عشق زمینی خودمان است . پر از بالا و پایین و اتفاقاتی که یک در هزار از ذهن کسی خطورهم نمیکند . همین عشقی که یک پسر عاشق یک دختر ، حالا از نظر خودش خوشگل می شود و دین و دنیایش را می بازد ، البته این دیدگاه خوشگل بودن یا نبودن هم امری کاملا شخصی...
-
-----
جمعه 5 تیرماه سال 1394 15:57
این پست در دست اصلاح است