سین . الف
سین . الف

سین . الف

ذهنی که می پرد

کلیسا ـ‌ تئاتر شهر ـ جامپینگ ـ  

قبرستان ـ امامزاده بین راه ـ درخت خرما ـ شتر ـ موزه ـ‌باشگاه ـ‌ 

لانه مورچه هایی که پسرک با یک تکه چوب باریک آنرا به هم می ریزد ـ‌منزل استاد ـ زیر دوش ـ روی شنها دراز می کشد 

پشت وانت  

ترمینال یا شاید ایستگاه راه آهن 

یکی از بچه ها یک عادت خاص دارد یک چیزی شبیه تیک عصبی اما تیک نیست اختیاری انجام می دهد 

معمولا دور هم جمع که می شوند بساط بازیشان هم به راه می شود . یک بطری را می چرخانند ... 

 

 

... سمت هر کس بایستاد از او کاری می خواهند هیچ قید و شرطی هم ندارد هر کاری ( این را از یکی از بچه ها شنیدم ) 

سری قناتها که از بالا باید دید آنها را ـ ساز ـ بازار تهران و شلوغی و گرمایش ـ درخت بلوط ـ روی صندلی های اتوبوس روی سه تا صندلی می نشینند و دو به دو با هم صحبت می کنند ـ‌ گاهی جایشان را عوض می کنند آخه مسیر خیلی طولانی است ـ اتوبوس سر راهش به یک روستای نیمه خرابه می رسد ـ‌ مقصدشان اینجا نیست اما پیاده می شوند ـ یکی از بچه ها خسته است ـ‌روی خاک ها می نشیند ـ‌ غر نمی زند ـ کسی هم اعتراضی نمی کندـ  

زن روستایی زایمان دارد  

روستا الان یک دست زرد به نظر می رسد ـ فصل برداشت است 

خاطرات دوران مدرسه 

کتاب را می گیرد 

شعر صفحه ۵۴۵ را می خواند   

هان ای شب شوم وحشت انگیز 

تا چند زنی به جانم آتش

نظرات 3 + ارسال نظر
فریب جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ق.ظ http://medadi.blogfa.com

حس قشنگی داشت

در مورد پیشنهادتون، نظرتون باعث افتخاره
اما به نوشتن خیلی حرفه ای نگاه نمیکنم و نمیتونم خیلی براش فرصت بذارم
امیدوارم گروهی از افراد خیلی با استعدادتر تشکیل بدید و به موفقیت های بزرگی هم برسید

شاد باشید

عباس چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ب.ظ

نوشته ۲۰ من نیستم
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عباس چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:31 ب.ظ

جالب بود
کدام کتاب ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد