سین . الف
سین . الف

سین . الف

دلواپسی

من غرق عمق اتاقم کمک کنید

قایق

چو قایقی که تیغ موج بریده بند لنگرش

میان مردمم ولی به فکر زیر آبها

به فکر جایی که هوا کمی سبک باشد و خوب

شبیه عکس مبهمی اسیر چوب قابها

خنده های بی عار گل

به خنده های بی عار گل قسم

که من

 از سر سرمای زمستان گذشته ام

و گاهی هم 

از هفت خان رستم گذشته ام

من با ابرهای شهر تهران 

چکیده ام

و از سر دلتنگی گلدان عبور کرده ام

من بیمار خیابانهای این شهرم

ولی از لذت درمان هم گذشته ام

به خنده های بی عار گل قسم 

که من




ارثیه

تو این دل ناصبور را

از که به ارث برده ای

من 

چه باید بنویسم که تو بویی نبری


پنج شنبه آخر سال

پنج شنبه آخر سال است

غضب نکن

غوغای این شهر به دل خامم 

خوش آمده 

تو که ادعای نجات  می کنی

چرا کاری برای نجاتم نمیکنی

تو که تمام مستی و بد مستی منی

پس چرا دیگر سور و ساتی نمیکنی

پنج شنبه آخر سال است

غضب نکن

شیرین و لیلی

برای لیلی اعراب کسی مجنون نخواهد شد

به کام مرد کوه افکن کسی شیرین نمیگردد

غزل کاشکی

دادِ کاشم به هوا ، کاش تو هم بودی تا

غزل کاشکیم با تو جهانی می شد

خواهر شهر

بیا که خواهر این شهر ابری است و پریشان

 پ .ن

مثل دریا که خواهر است

شب طوفانی

من کیم آخر قلمی سوخته

خانه من یک دل افروخته

مختصر از مختصرم کرده ای

دیده به دست کرمت دوخته

حاصل من حاصل بی چیزی است

کیسه ای از خاطره اندوخته

چشم من امشب به تنت بوسه زد

چشم من از چشم تو آموخته

امشب من یک شب طولانی است

وای به من با قلمی سوخته

آدم اخراجی

تو نقطه آغاز نداری به گمانم

در نقطه پایانی و انگار نه انگار

تا چشمه دویدم که لبی تر کنم از تو

سرچشمه بارانی و انگار نه انگار

من آدم اخراجی شبهای بهشتم

حوا تو هم انسانی و انگار نه انگار