سین . الف
سین . الف

سین . الف

خاطره ای وحشی

عصیان را دوست دارم

تنها ارث اصیل پدری است که به همه ما رسیده

یکجورهایی تجدید خاطرات گذشته است

خاطره آزادی و رهایی

بی بی

مادربزرگ

هرشب

به اندازه چند چای قندپهلو

فرصت داشتم

دیگر برنگرد

همانجا باش

لااقل آنجا ماه و ستاره ها هستند

اینجا حتی خورشید هم گم است 


غزل در غزل

غزل تلخ است و ابیاتم غزلهای غزل آلود

خاطره بازی خیالی

چاره آخر چیست جز همصحبت یادت شدن

شعر من

پریشانی گیسویت الفبای چمنزار است

میدانی چرا من هم چوموی تو پریشانم

تو یک دریای خفته در دل دریاییم هستی

که از موج خیال تو هوایم می شود ابری

تو آن معشوقه مدفون به دیوانهای اعصاری

تویی مفهوم عمق شب

که مه مصلوب خشم توست

تو نازت 

چون

غریو تند تندرهاست

به هر چیزی که برگویم شباهت داری ای زنگی

قلم را میگذارم

دفترم را میکنم بسته

تو بر من چون یکی شعری

که بر کاغذ نمی آیی

مشتلق

بهارم  شاد کن ای بهارت شاد ، معشوقه

درد دل

گرچه از سودای سر افتاده ام اما دلم

با فلانی حسرت دیدار دارد ای رفیق

عشق یعنی این

با ما به چه دینی نیت جنگ نمودی

ما عاشق ذبحیم سر راه تو ای دوست


خوشبختی

دیگر دارم فکری میشوم

که نکند

کوچه و خیابانها و تاکسی ها و کفشها و روسری هایت

از من

خوشبخت ترند

چرا 

من باید 

به یک روسری هم

حسودی کنم

حقوق شاعری

شاعر عاشقانه ها شدن 

می ارزد به

صدتا مهندسی 

حیف که درآمدش خوب نیست