سین . الف
سین . الف

سین . الف

----

این پست در دست اصلاح است

خنده های بی عار گل

به خنده های بی عار گل قسم

که من

 از سر سرمای زمستان گذشته ام

و گاهی هم 

از هفت خان رستم گذشته ام

من با ابرهای شهر تهران 

چکیده ام

و از سر دلتنگی گلدان عبور کرده ام

من بیمار خیابانهای این شهرم

ولی از لذت درمان هم گذشته ام

به خنده های بی عار گل قسم 

که من




ارثیه

تو این دل ناصبور را

از که به ارث برده ای

من 

چه باید بنویسم که تو بویی نبری


پنج شنبه آخر سال

پنج شنبه آخر سال است

غضب نکن

غوغای این شهر به دل خامم 

خوش آمده 

تو که ادعای نجات  می کنی

چرا کاری برای نجاتم نمیکنی

تو که تمام مستی و بد مستی منی

پس چرا دیگر سور و ساتی نمیکنی

پنج شنبه آخر سال است

غضب نکن

شیرین و لیلی

برای لیلی اعراب کسی مجنون نخواهد شد

به کام مرد کوه افکن کسی شیرین نمیگردد

غزل کاشکی

دادِ کاشم به هوا ، کاش تو هم بودی تا

غزل کاشکیم با تو جهانی می شد

گل لیوان حوله

از خود خانه تا گل فروشی را دویدم . هرچه حساب کتاب میکردم که منتظر تاکسی بمانم میدیدم که واقعا دیرم می شود . آخر یکی نیست بگوید زن تو که آژانس می گیری و عیادت می روی چرا سوییچ ماشین را با خودت می بری . حالا من  یک روز جمعه دلم میخواست نیم ساعت بیشتر بخوابم . خب می خواستی بیدارم کنی یک لیوان آب می ریختی روی کله کچلم  دیگر چرا سوییچ را با خودت می بری .

خداروشکر که دوقلو زاییده بود و این سلسله دوقلوزاها راادامه داده بود . کلا خانواده ما در این زمینه چیزی فراتر از وراثت و ژنتیک عمل می کنند ، تقریبا به عادت فامیلی تبدیل شده و دوقلو زایی کاملا  به یک امر طبیعی تبدیل شده است و خدایی نکرده هرکس که دوقلو نزاید واقعا به کسر شان خانواده تبدیل می شود . این را می شود از صحبتها در دورهمی های  خانوادگی فهمید  و چه بسا نیم نگاهی هم به سه قلو زایی هم دارند این فامیلهای ما .

دوقلو زاییدن از خواهر من شروع شد بعد عروس دومی ما بعد  جاری عروس دومی که می شود عروس اولی  بعد خواهر عروس دومی و همینجوری این سلسله رسیده به زن پسردایی خانمم .

اما این کسی که اخرین دوقلو را به جامعه ما تحویل داده فامیل نیست در واقع همسایه خواهرزاده خواهر زن ماست . فامیل نیست ولی به قدری با ما مراوده دارد که ظاهرا تمام امور وراثتی ما به این بنده خدا هم سرایت کرده . خانم ما که از خیلی وقت قبل نتایج سنوگرافی هارا رصد میکرده کاملا به تعداد قل ها جنس هر قل زمان دنیا آمدن و حتی مسایل جزیی تر هم آگاهی داشته پس حداقل از سه ماه قبل کادوی نورسیده ها را مهیا کرده بود امروز صبح هم تمام عصبانیتش سر نیم ساعت خواب بیشتر من بود که خدایی نکرده جز سه نفر اول نباشیم ، گذاشت رفت و سوییچ را هم برد .

حالا که گل را خریدم سر راه هم می روم هدیه دوقلوها را بخرم ، احتمالا دو تاحوله گرم و نرم نوزاد بهترین هدیه برای دوتا آدم تازه به دنیا آمده باشد .

خواهر شهر

بیا که خواهر این شهر ابری است و پریشان

 پ .ن

مثل دریا که خواهر است

بارانی که هرگز برف نخواهد شد

چه حال خوبیست

نصف شب بی خواب شوی

و صدای بارانی که هرگز برف نخواهد شد را

از پشت شیشه های ساختمان ....

گاهی نخوابیدن خستگی را در میکند

گاهی دنیا و آخرت دست به دست هم میدهند که تو علیه خودت شوی

سر ساعت بخوابی

صبح بیدار شوی

دنبال کار و بار روزانه ات باشی


مینشینم با خودم

به یاد روزهای خوش گذشته

صدای باران

تنهایی دوران دانشجویی در شبها

لحظات با پدر و مادر بودن

لحظه جدایی از خانواده

ازدواج

کار

سفر و سفر و سفر

آخ که چه عذاب شیرینی ست سفر

صدای باران

دلم برای خودم تنگ شده بود

عاشقانه ای هستم بی ابتدا

کمی فرصت میخواهم که به خودم بیایم

شب طوفانی

من کیم آخر قلمی سوخته

خانه من یک دل افروخته

مختصر از مختصرم کرده ای

دیده به دست کرمت دوخته

حاصل من حاصل بی چیزی است

کیسه ای از خاطره اندوخته

چشم من امشب به تنت بوسه زد

چشم من از چشم تو آموخته

امشب من یک شب طولانی است

وای به من با قلمی سوخته