مقدمه موهایت
همان لطفی را دارد
که شاه بیت ابروانت
و من بیچاره این وسط مانده ام
که با این سواد بخور و نمیر
چگونه برای عالمی
بنویسم و بسرایم
که
تو زیبایی
.
.
.
.
.
گاهی هوس می کنم بنشینم صدای مضراب شهنازگوش کنم گاهی هم آوای شجریان را می طلبم بلکه مسکنی باشد بر گذر عمر
.
.
گاهی غزلیات سعدی را نگاه می کنم و ذوق می کنم گاهی هم غمنامه های شهریار را می خوانم
کاشکیِ بزرگِ زندگیم ِ زندگی کردن در سالهای ۱۳۰۰ بود
.
.
اما حالا سیر نمی شوم اگر هر روز زمستان باشد تا کلاه سفیدم را تا زیر ابروانم پایین بکشم و یقه کاپشنم را بالا بدهم و دستکشهای سیاهم را به دستم کنم آنقدر توی تهران قدم بزنم تا پاهایم کرخت شوند.
ادامه...
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبا و پر محتوایی داری در صورت تمایل برای تبادل لینک من رو با نام جدیدترین وبلاگ مرجع ایرانیان لینک کن بعد بهم بگو که با چه اسمی لینکت کنم.منتظرتماااا
متاسفانه وبلاگ شما هیچ شباهتی به وبلاگ بنده نداره ببخشی
سلام جالب بود همه اینو میگن ولی موقع رفتن لب دریا یادشون میره ببرن خوبه شما یادت هست
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبا و پر محتوایی داری در صورت تمایل برای تبادل لینک من رو با نام جدیدترین وبلاگ مرجع ایرانیان لینک کن بعد بهم بگو که با چه اسمی لینکت کنم.منتظرتماااا
متاسفانه وبلاگ شما هیچ شباهتی به وبلاگ بنده نداره
ببخشی
salam
webloge bahali dari be webloge mnam sar bezan