سین . الف
سین . الف

سین . الف

فلسفه

فلسفه تنها چیزی است که پدر صاحب مغز را در می آورد و تنها چیزی است که اگر نبود خیلی از کله گنده های تاریخ دیوانه می شدند . در واقع در دنیای ما آدمها به کسانی که بهتر از عموم مردم چیزها را درک می کنند و می فهمند دیوانه می گوییم . فلاسفه هم همینطور بودند یعنی دیوانگانی بودند که در گذشته و زمانهای دورتر زندگی می کردند و چون مطالب را بهتر از مردم می فهمیدند و مردم در جهل  دست و پا می زدند و از طرفی تعداد فلاسفه هم طبیعتا کمتر از عامه مردم بود برای همین مردم به آنها دیوانه می گفتند .

این فرار به جلوی مردم آن زمانها قابل ستایش بود و هست ولی نمی دانستند که با انسانهای قدرتمندی لااقل از نظر عقلی در افتاده اند که من به شخصه این را هم به پای جهلشان می گذارم والا به جز آدم دیوانه چه کسی جرات شاخ به شاخ شدن با یک فیلسوف را دارد . مردم آن زمانها خیال می کردند که زرنگند و با تکیه به تعداد زیادی که داشتند سعی کردند این آدمهای همه چیز دان را دست بیاندازند برای همین دیوانه صدایشان می زدند .

اما فلاسفه با اجرای یک بدل فن به راحتی ورق را برگرداندند . آمدند و از چیزهایی حرف می زندند که نه کسی می توانست ببیند و  نه بفهمد تازه از علت پیدایش آن چیزها هم حرف می زندو آنقدر گفتند و گفتند که حرفهایشان زیاد شد آنقد زیاد که عده ای از خودشان و چاپخانه ها شروع به نوشتن و چاپ این حرفها کردند بعد بقیه مردم همانها را می خواندند و چون نمیفهمیدند که موضوع از چه قرار است به خود همین فلاسفه مراجعه می کردند بعد از مدتی مردم عامه دیدند که ای داد چه کسی به استاد و معلم خودش دیوانه می گوید ، به جز یک دیوانه

به همین راحتی بدل را خوردند و پشتشان به خاک مالیده شد و از آن به بعد برای اساتید خود نام فیلسوف را انتخاب کردند

ذهنی که می پرد

کلیسا ـ‌ تئاتر شهر ـ جامپینگ ـ  

قبرستان ـ امامزاده بین راه ـ درخت خرما ـ شتر ـ موزه ـ‌باشگاه ـ‌ 

لانه مورچه هایی که پسرک با یک تکه چوب باریک آنرا به هم می ریزد ـ‌منزل استاد ـ زیر دوش ـ روی شنها دراز می کشد 

پشت وانت  

ترمینال یا شاید ایستگاه راه آهن 

یکی از بچه ها یک عادت خاص دارد یک چیزی شبیه تیک عصبی اما تیک نیست اختیاری انجام می دهد 

معمولا دور هم جمع که می شوند بساط بازیشان هم به راه می شود . یک بطری را می چرخانند ... 

 

 

ادامه مطلب ...