مقدمه موهایت
همان لطفی را دارد
که شاه بیت ابروانت
و من بیچاره این وسط مانده ام
که با این سواد بخور و نمیر
چگونه برای عالمی
بنویسم و بسرایم
که
تو زیبایی
.
.
.
.
.
گاهی هوس می کنم بنشینم صدای مضراب شهنازگوش کنم گاهی هم آوای شجریان را می طلبم بلکه مسکنی باشد بر گذر عمر
.
.
گاهی غزلیات سعدی را نگاه می کنم و ذوق می کنم گاهی هم غمنامه های شهریار را می خوانم
کاشکیِ بزرگِ زندگیم ِ زندگی کردن در سالهای ۱۳۰۰ بود
.
.
اما حالا سیر نمی شوم اگر هر روز زمستان باشد تا کلاه سفیدم را تا زیر ابروانم پایین بکشم و یقه کاپشنم را بالا بدهم و دستکشهای سیاهم را به دستم کنم آنقدر توی تهران قدم بزنم تا پاهایم کرخت شوند.
ادامه...
جدا خوش کنم به چه؟؟ اما نگران نباش حتی اگر گیس دانه دانه ات را هم بگیری و راه خانه ات هم عوض شود بازهم دل من خوش می شود به روزهایی برای من بودی و خانه ات خانه ات نبود خنه ی ما بود در هر صورت حتی اگر همه ی دنیا هم بدهند من باز دلم را به هیچ چیز جز تو خوش نمی کنم.
اسکندری!!!
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 ساعت 12:26 ب.ظ
نمی دانستم چرا ولی ناخوداگاه تمام راهها از کنار خانه تان میگذشت آن زمانها ... و وقتی از انجا اسباب کشی کردید من ماندم و کوچه ای که دیگر فرشته ای نداشت تا سرخ شوم با لبخند هایش ...
لطف بفرمایید و ایال ِ محترمه تان را روشن بفرمایید.. فکر می کنم در این مدت ِ کم که من و شما با خانه ی یکدیگر آشنا شده ایم.. و گاه برای هم اندک نظراتی می گذاریم.. باید شناخت ِ کمی از یکدیگر پیدا کرده باشیم..
بنده هیچ چیز را به خود نسبت نداده ام.. فکر می کنم شما باید فهمیده باشید.. در هر صورت چنانچه از سرک کشیدن ِ بنده به خانه تان و در نهایت نگاشته هایتان.. هر گونه ناراحتی دارید.. کافی است اعلام کنید .
جدا خوش کنم به چه؟؟
اما نگران نباش حتی اگر گیس دانه دانه ات را هم بگیری و راه خانه ات هم عوض شود بازهم دل من خوش می شود به روزهایی برای من بودی و خانه ات خانه ات نبود خنه ی ما بود
در هر صورت حتی اگر همه ی دنیا هم بدهند من باز دلم را به هیچ چیز جز تو خوش نمی کنم.
خواندیم.
به این که دلش خوش است به تو
اون بالایی نوشته به روزم!
من مینویسم بهروزم، بهتر از به روز بودنه نه؟
مینی خانی دیگه
بایدم چیزای عجیب و غریب تو جیبت باشه
تمام دل خوشی هایم
خلاصه می شود
در تو...
به روزم
دل خوش ؟!!!
دست عرضه من و تقدیر بسته بود.
عجب شعری
عاشقانه شدم
به روزم با ک همان ستاره ...
و باز هم این منم که در نهم آذر هشتاد و نه به این خانه می آیم و دلم گرفته و نظرات همچنان بسته میمانند
خاطره ها
واسههمین آفریده شده اند
هرچند دلخوش کنک نیست
عذابه
باید فراموشی رو بیاموزی
نمی دانستم چرا ولی ناخوداگاه تمام راهها از کنار خانه تان میگذشت آن زمانها ...
و وقتی از انجا اسباب کشی کردید من ماندم و کوچه ای که دیگر فرشته ای نداشت تا سرخ شوم با لبخند هایش ...
آخ آرمان
چه روزگار بدی شده
بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست
اومدم در خونتون ... سر کوچتون ... خونه نبودی ... بگو بگو راستشو بگو با کی کجا رفته بودی!!!
شما شادین
والا ما غم دنیا و آخرت خفه مون کرده
ولی اشکال نداره
بخون واسه خودت و حال کن
رفیق اتفاقی جالب پیشامد کرده
لطف بفرمایید و ایال ِ محترمه تان را روشن بفرمایید..
فکر می کنم در این مدت ِ کم که من و شما با خانه ی یکدیگر آشنا شده ایم.. و گاه برای هم اندک نظراتی می گذاریم.. باید شناخت ِ کمی از یکدیگر پیدا کرده باشیم..
بنده هیچ چیز را به خود نسبت نداده ام.. فکر می کنم شما باید فهمیده باشید..
در هر صورت چنانچه از سرک کشیدن ِ بنده به خانه تان و در نهایت نگاشته هایتان.. هر گونه ناراحتی دارید.. کافی است اعلام کنید .
معشوقست
دیگر
خواستنی
نباشد
خوردنیست
چیزی که هیچ وقت تکراری نمی شود!
و آن معشوقه است
حمید مصدق بودن یا سپهری بودن مسئله این است!
عاشقانه های تکراری یا مفاهیم بدیع و جدید!
اگر حال آدم خوب باشد
عاشقانه برایش
تکراری نمی شود
به روزم با :فرار از تو...
دلبر دلبری کند و تو خوش باشی که در کنارش هستی.
قشنگ بود
به این خیابان های سرد ، و آدمهای یخزده اش
که تیزی وجودشان تا ته قلبت فرو می رود.
به مرگ.
پ.ن: سفر به خیر
اینک تو به سوی عشق می روی و
من به سوی مرگ
(لورکا)
من از این خیابانها و آدمها
به گیسوی معشوقم پناه برده ام
سروش
گیس دانه دانه ام به انتظار تو
چشمم کف بایت
که مبادا چشمت کنم
زیبای من
دلم را خوش می کنم به فانوس چشمهایش
همه چیز معشوقه خواستنیه
به هیچ چیز دیگر.
ای جان
تو غم عاشقی
اما
زمستان فصل توست
فصل سکوت و ابهام
فصل انتظار
فصل سفیدی و زیبایی
در این همه زیبایی بودن باید
زیستن باید
حتی اگر هیچ نسیمی
خبری از معشوق نیارد
حق با شماست
معشوقه می تونه آدم زنده نگه داره
حتی بادش
حتی انتظارش
حالا خونشون میخواستی بری چی کار سجاد بلا ؟!؟!!؟!؟!
حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
معشوقه اس
باید رفت و دیدش