چشمهای نگران

دخترک زیبای من 

بیا به تابلوهای ایست اهمیت ندهیم 

به پلیسهای دستکش سفید و پوتین سیاه نگاه نکنیم 

لابه لای درختهای پارک شهر گم شویم 

به نگهبان پارک کاری نداشته باشیم 

به کوچه های باریک شهر برویم 

دوربین های امنیتی و گشتی ها را هم نگاه نکنیم 

عزیزم 

ما که به کسی کاری نداریم 

چرا همه چهار چشمی دنبال ما هستند؟ 

یک بوسه که این همه آجان کشی ندارد

و باز هم جاده

یک عمر تنهایی کمم بود؟ 

.  

حالا هم که پیدایت کرده ام 

منم و هزار کیلومتر جاده 

نه زمان به کامم چرخید 

نه مکان

کودکی بزرگانه

هنوزم هم 

گاهی هفت تیر چوبی بدست  

در حال فرار از دست  

پلیسها هستم 

مثل همان روزهای کودکی

آدمیزاد بی خبر

به خانمی خودتت ببخش 

شیطنتهای گاه به گاه مرا 

تو باز فرشته بمان و 

این آدم بی خبر از همه جا را 

سرزنش نکن 

ما آدم های خاکی 

زیبایی شما فرشتگان را که می بینیم 

شل می شویم

همه مردم


این حس مرا روزی مردم همه می فهمند 

ایرانی  و یونانی - زرتشتی  و بودایی



پذیرش

یکی مثل تو می شود 

می شود خوب 

می شود آقا 

یکی هم مثل ما 

می شود رعیت 

 

تو خوب همیشگی بوده ای 

مرا پاکیزه بپذیر

ساحل

پس کجاست 

این آفتابه  

می خواهم بروم لب دریا

جاسوس طبیعت

خبر کشی 

نمی ارزد به 

قاصدک شدن

مثل اصالت

هر چیزی اصیلش خوب است 

مثل تلویزیون سونی 

مثل پسته رفسنجان 

مثل خط نستعلیق 

مثل صدای تار 

مثل آدم

نذری از نوع دیگر

چقدر 

کاسه آب زلال 

نذر سفرهایمان شد