خانه ام
بوی گلهای یاس بهاری را نمی دهد
خانه ام دیگر
سقفش را بر سرم سایه نمی کند
و
رنگ و بوی شعرهای سهراب و نیما را نمی دهد
دلم می خواست مثل قدیمها
شش دری و ایوان و اندرونی و بیرونی داشت
دلم می خواست حوض فیروزه ای شش ضلعی داشت
دلم می خواست پر بود از
ارغوان و شب بو و گل میمونی و سپرغم
ای وای از این خانه
ای وای
خانه ام
خانه ام
خانه ام بی تو ...
من
بی تو خانه ندارم
آخر تصدق چشمهایت
قامت کوتاه ما کجا و
بلندای بالای شما
ما که باشیم که بخواهیم
دلبری های تو را
به کاغذ بیاوریم
اگر جسارت می کنیم و
دو خط سیاهه
تقدیم قدمهاتان می کنیم
من باب
خالی نبودن عریضه است
صدای نرم شعرم اضطرابش را نمی کاهد
نوازشهای من دیگر عذابش را نمی کاهد
کلافی دور او ...
ادامه مطلب ...من هنوز در راهم
آمده ام
اما...
تنها می شود خیلی جاها رفت
اما همه جا راهت نمی دهند
دستم را که برایت پیش می آورم
پس نزن
مهربان باش
آنقدرها هم قوی نیستم
که با تنهاییم کنار بیایم
هیچ کس
با تنهایش
کنار نمی آید
شانسی امشبم را
برایت باز می کنم
تا تمام کودکی هایم
که کنار هم نبودیم را
با تو باشم
اگر پوچ بود
بعدی را
تو باز کن
هر چه باشد
دست تو پوچ نمی آید