آینده نگری

خیره می مانم 

به صدای فنچهای قفسی 

که دیروز  

دو نفر  بودند و یک لانه 

امروز سه نفر شده اند -

و همان یک لانه 

نمی دانم 

می خواهند چه کنند 

با این ازدیاد جمعیت 


برای نسل های بعدشان - 

نگرانشان هستم 


دیده می داند

تمام گندمزارهای دنیا 

فدای حریر موهای تو 

کسی که گندمزار دیده 

می فهمد  

یعنی چه

نزدیکی و دوستی

تو از من می ترسی 

من هم می ترسم از خودم 

بیا با هم دوست باشیم 

تا 

دیگر نترسیم

نکته مهم

بعضی ها 

چقدر راحت 

زحمت می کشند

اسیر

زندان زندان است 

چه فرقی دارد نامش چیست 

قفس یا دنیا

نقشه

پسرانه هایم را 

مدام 

برایت می نویسم 

تا 

دخترانه هایت را 

صاحب شوم

گرسنگی

آدم گرسنه 

سنگ را هم می خورد 

عزیزم تو که تویی

هتل کارتن

تمام نقشه هایم را 

به کار می گیرم 

اما باز هم  

نمی شود تورا دید 

خسته ام 

زندگیم داغان است 

هیچ ندارم 

تا کارتن خوابی ام 

راه درازی نیست 

من به خاطر تو 

شاعر خیابان خواب شده ام 

بی انصاف 

پیوست

با سوزن ته گرد 

غم هایم را 

وصل کاغذهایم می کنم 

که اگر دلت خواست 

پیوستهایم را  

بخوانی 

اگر هم نخواستی 

بگذار همانجا 

پشت کاغذهایم 

باقی بماند 

 

................................................ 

پ .ن  

لنگ یک امضای تو ام

اشتباهی تکراری

مجسمه های سنگی را 

جمع کردیم 

تا 

مجسمه های کاغذی دیوار نشین 

عدالت را  

به شهرمان بیاورد