یک عدد از من

من همین یکدانه عاشقم برای تو 

چه خوب می شود که بدانی

ترسو

بگذار هم چشمانت ببیند 

و 

هم دلت بخواهد 

بلکه  

احساس کنی آدمی 

بدبخت

دلخوشی

دلمان خوش است  

به همین ثانیه های کوتاه

-----

در دست اصلاح

نشانی

سلام بانو 

ببخشید  

 

آیا 

باد که به موهای تو می خورد 

قایقها 

سمت حرکتشان را 

پیدا می کنند؟

فروردین تا خرداد

بدون  تو  تمام  طول فروردین  می گریم 

و می دانم که در پایان یک خرداد می میرم 




گم شده

من 

از نگاه 

آدم های بیچاره 

به تن 

دخترکان این شهر 

بیزارم 

دلم می سوزد 

که پی معشوقه شان هستند 

اما هرگز  

پیدایش نمی کنند

اثر انگشت

دست هایم را

به سقف آسمان

تهران می سایم

شاید اثر انگشت مقتول

برای اولین بار

به درد

کسی بخورد

باقی ماجرا مال خودت

همیشه 

لحظه ی 

اول ذهنت را به من بگو 

 

باقی ماجرا 

داستان می شود  

که من و تو می سازیم 

 

عشق همان لحظه اول است

بغض ستار

من هستم و این روزگار 

هر سال  من  با انتظار 

  

گوشم به در چشمم به راه

کی  می رسد  زیبا  نگار 

 

من آدمی بی دست و پا 

در  فکر  زیبایی  یار 

 

ادامه مطلب ...