سرما

چنان سردم که روی یخ رد پایم نمی ماند 

امیدی در نبود تو به گرمایم نمی ماند 

 

 

 

ادامه مطلب ...

کوچ

بار کرده ام اینبار 

بار سفر نیست که برگردم

بخت آزمایی

شانسی امشبم را  

برایت باز می کنم 

تا تمام کودکی هایم  

که کنار هم نبودیم  را 

با تو باشم 

اگر پوچ بود 

بعدی را  

تو باز کن 

هر چه باشد 

دست تو پوچ نمی آید

من و گابو

یک روز تنهایی من 

بیشتر از 

صد سال تنهایی 

گابو ست

فدایی پستچی

دم شما گرم 

بسته پستی ات را 

هر وقت که می بینم 

سر حال می آیم 

جان می دهم 

برای هر چه که 

یاد ترا 

می آورد

نوشته های من

عاشقانه ای نوشته ام برایت 

بیا و ببین 

بوی جان می دهد

اهل کجایی تو؟

من بچه ی  

حوالی 

گذشته ایم 

که  

حالای تو است

عذاب عشق

دخترکی را خواستن و نرسیدن 

عذابی است 

که رنج جان کندنش 

کمتر از 

عذاب مرگ نیست

یادش بخیر

گاهی هوای یزد به سرم می زند 

یاد همه بخیر 

یاد همه ورودی های ۷۹ یزد بخیر 

یاد برقی های ۷۹ یزد بخیر 

یاد شهرک دانشگاه 

یاد نعل اسبی 

یاد اکبر آباد 

یاد کبابهای حاجی زاغ 

یاد کله پاچه های چهار راه فاطمی

ادامه مطلب ...

محکومین

هر کسی به چیزی محکوم است 

یک عده 

حتی اگر بخواهند تنها باشند 

نخواهند توانست 

یک عده هم مثل من 

محکومند 

به تنهایی 

بیچاره های سرگردان