هر چیزی اصیلش خوب است
مثل تلویزیون سونی
مثل پسته رفسنجان
مثل خط نستعلیق
مثل صدای تار
.
.
.
مثل آدم
خانه ام
بوی گلهای یاس بهاری را نمی دهد
خانه ام دیگر
سقفش را بر سرم سایه نمی کند
و
رنگ و بوی شعرهای سهراب و نیما را نمی دهد
دلم می خواست مثل قدیمها
شش دری و ایوان و اندرونی و بیرونی داشت
دلم می خواست حوض فیروزه ای شش ضلعی داشت
دلم می خواست پر بود از
ارغوان و شب بو و گل میمونی و سپرغم
ای وای از این خانه
ای وای
خانه ام
خانه ام
خانه ام بی تو ...
من
بی تو خانه ندارم
آخر تصدق چشمهایت
قامت کوتاه ما کجا و
بلندای بالای شما
ما که باشیم که بخواهیم
دلبری های تو را
به کاغذ بیاوریم
اگر جسارت می کنیم و
دو خط سیاهه
تقدیم قدمهاتان می کنیم
من باب
خالی نبودن عریضه است
صدای نرم شعرم اضطرابش را نمی کاهد
نوازشهای من دیگر عذابش را نمی کاهد
کلافی دور او ...
ادامه مطلب ...کلیسا ـ تئاتر شهر ـ جامپینگ ـ
قبرستان ـ امامزاده بین راه ـ درخت خرما ـ شتر ـ موزه ـباشگاه ـ
لانه مورچه هایی که پسرک با یک تکه چوب باریک آنرا به هم می ریزد ـمنزل استاد ـ زیر دوش ـ روی شنها دراز می کشد
پشت وانت
ترمینال یا شاید ایستگاه راه آهن
یکی از بچه ها یک عادت خاص دارد یک چیزی شبیه تیک عصبی اما تیک نیست اختیاری انجام می دهد
معمولا دور هم جمع که می شوند بساط بازیشان هم به راه می شود . یک بطری را می چرخانند ...
من هنوز در راهم
آمده ام
اما...
تنها می شود خیلی جاها رفت
اما همه جا راهت نمی دهند
دستم را که برایت پیش می آورم
پس نزن
مهربان باش
آنقدرها هم قوی نیستم
که با تنهاییم کنار بیایم
هیچ کس
با تنهایش
کنار نمی آید