مقدمه موهایت
همان لطفی را دارد
که شاه بیت ابروانت
و من بیچاره این وسط مانده ام
که با این سواد بخور و نمیر
چگونه برای عالمی
بنویسم و بسرایم
که
تو زیبایی
.
.
.
.
.
گاهی هوس می کنم بنشینم صدای مضراب شهنازگوش کنم گاهی هم آوای شجریان را می طلبم بلکه مسکنی باشد بر گذر عمر
.
.
گاهی غزلیات سعدی را نگاه می کنم و ذوق می کنم گاهی هم غمنامه های شهریار را می خوانم
کاشکیِ بزرگِ زندگیم ِ زندگی کردن در سالهای ۱۳۰۰ بود
.
.
اما حالا سیر نمی شوم اگر هر روز زمستان باشد تا کلاه سفیدم را تا زیر ابروانم پایین بکشم و یقه کاپشنم را بالا بدهم و دستکشهای سیاهم را به دستم کنم آنقدر توی تهران قدم بزنم تا پاهایم کرخت شوند.
ادامه...
تـو که آتشکــده ی عشــق و محبـت بـودی ... چـه بلا رفـت که خاکستـر خامــوش شدی
به چـه دستـی زدی آن سـاز شبانگاهی را
که خود ازرقت آن بیخود و بی هوش شدی
تو بصد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی وخود گوش شدی
خلـق را گـرچـه وفـا نیست و لیکـن گـــل من
نه گمـان دار که رفتـــی و فـرامــوش شــدی
تا ابــد خاطـر ما خونین و رنگین از توسـت
تـــو هــم آمیختــه با خــون سیاووش شـــدی
نـــاز می کــرد به پیراهــــن نازک تــــن تــو
نازنینا چـه خبــر شــد که کفــن پـوش شــدی
ای سرشک این همـه لبریز شدن آن تو نیست
آتشی بود در ایـن سینــه که در جـوش شـدی
شهریـارا به جگــــر نیـــش زند تشنگـــــی ام
که چــرا دور از آن چشمــــه پر نـوش شـــدی
یعنی دیوانه شهریارم
نیلو بیگی
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ
اهم...پس خودم رو آماده کنم یه چندتا اتنقاد ازت بکنم...خنک شم! فعلا که حظ می برم از این شعرای کوتاه-بلند ِ خووووب-عالی-زیبا-محشر ... هرجاش رو بدم اومده تا الان گفتم اما بیشتر خوشم می آد...بد اومدن ندارم! آره دیگه آخی 40چراغ برگشت...می تونم برم از دکه ایندفعه 40بخرم و مدارصفر درجه بخونم نمی دونی چقدر حس خوبیه...اما می ترسم که 40دیگه همون 40 قبلی نشه همش سانسور و ملاحظه میشه!
اوایلش آره با احتیاط کار می کنن اما بعدش می شن همون
نیلو بیگی
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 ساعت 03:10 ب.ظ
بعله بعله....مخفیانه!؟کیه؟! گفتم شاید زشت باشه اینجا بگم....تو کار خصوصی مردم دخالت کنم دموکراسی....اوهوم خوبه که حداقل اینجا دموکراسیه ولی بازم می گم به شدت منووو یاد جنوب می انداخت...استایل خاصشم خوووب بود
نه بابا راحت باشید هم شما هم بقیه دوستا باور کن انتقادها و پیشنهادهاست که آدمو جلو می بره من راضیم و حاظرم شدیدترین انتقادها در موردم بشه
نیلو بیگی
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ
عکس قبلیت کپک تر بووووووود یه استال خاصی داشت....به دشت منو یاد جنوب می انداخت...! عکس جدیدتم مبارک...
خیلی ممنونو از این همه تعریف ولی لازم نبود مخفیانه اعلام کنید اینجا دموکراسی حاکمه شدید هرچی می خواین همین جا بگید
گل کاشتی پسر عاشق کوتاه نویسی ام اما اسعدادی درش ندارم
روی نسکافه به روزم
چشمانت را خیره کردی ...
لبانت را غنچه !!
که چه؟!
بگویی...
دوستت دارم...
زندگی من یک خوشبختیست
وقتی موهایش را در حال رقصیدن می بینم.
وای چه شعرهای قشنگی برای خودتونه؟؟؟؟
منم لینکتون کردم
من بی گناهم، کنایه ی نگاهت، موهایم را پریشان کرد...
سلام به روزم با : چه با حال .[گل]
سلام.
من به ارنباط بین این دو جمله را متوجه نمیشوم.
اما یک زیبایی ظریف را می توانم درک کنم.
موفق باشی.
یا حق.
سلام
به روزم با : ساده [گل]
پر شدم
از حسی که شاید...
فقط سکوت ترجمانش باشد.
به به...به به...
"ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟"
(شاید بی ربط بود ، شاید ربط دار...)
به روزم با : سفیدی که قرمز شد !
خوشحالم که منظورتو درست فهمیدم...
خوب معلومه میخواد دلبری کنه
لطفا دلت بره
من منتظر همون ام!یعنی که بشن همون!

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تـو دادند که مدهــوش شدی
تـو که آتشکــده ی عشــق و محبـت بـودی
...
چـه بلا رفـت که خاکستـر خامــوش شدی
به چـه دستـی زدی آن سـاز شبانگاهی را
که خود ازرقت آن بیخود و بی هوش شدی
تو بصد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی وخود گوش شدی
خلـق را گـرچـه وفـا نیست و لیکـن گـــل من
نه گمـان دار که رفتـــی و فـرامــوش شــدی
تا ابــد خاطـر ما خونین و رنگین از توسـت
تـــو هــم آمیختــه با خــون سیاووش شـــدی
نـــاز می کــرد به پیراهــــن نازک تــــن تــو
نازنینا چـه خبــر شــد که کفــن پـوش شــدی
ای سرشک این همـه لبریز شدن آن تو نیست
آتشی بود در ایـن سینــه که در جـوش شـدی
شهریـارا به جگــــر نیـــش زند تشنگـــــی ام
که چــرا دور از آن چشمــــه پر نـوش شـــدی
یعنی دیوانه شهریارم
اهم...پس خودم رو آماده کنم یه چندتا اتنقاد ازت بکنم...خنک شم!
فعلا که حظ می برم از این شعرای کوتاه-بلند ِ خووووب-عالی-زیبا-محشر ... هرجاش رو بدم اومده تا الان گفتم اما بیشتر خوشم می آد...بد اومدن ندارم!
آره دیگه آخی 40چراغ برگشت...می تونم برم از دکه ایندفعه 40بخرم و مدارصفر درجه بخونم نمی دونی چقدر حس خوبیه...اما می ترسم که 40دیگه همون 40 قبلی نشه همش سانسور و ملاحظه میشه!
اوایلش آره با احتیاط کار می کنن
اما بعدش می شن همون
به روزم با سفید ۴
غش و ...
نه !
بعله بعله....مخفیانه!؟کیه؟! گفتم شاید زشت باشه اینجا بگم....تو کار خصوصی مردم دخالت کنم

دموکراسی....اوهوم خوبه که حداقل اینجا دموکراسیه
ولی بازم می گم به شدت منووو یاد جنوب می انداخت...استایل خاصشم خوووب بود
نه بابا
راحت باشید هم شما هم بقیه دوستا
باور کن انتقادها و پیشنهادهاست که آدمو جلو می بره
من راضیم و حاظرم شدیدترین انتقادها در موردم بشه
عکس قبلیت کپک تر بووووووود یه استال خاصی داشت....به دشت منو یاد جنوب می انداخت...!
عکس جدیدتم مبارک...
خیلی ممنونو از این همه تعریف
ولی لازم نبود مخفیانه اعلام کنید
اینجا دموکراسی حاکمه شدید
هرچی می خواین همین جا بگید
نگو نفهمیدی منظورشو .... که به عشقت شک می کنم
لابد میخواد دل ببره و میبره...
کنایه بهتره عزیزه دلم
اما هرجاشو که نگرفتی
بگو تا خودم بگم
زبان شیرین کنایه...
گاهی با کنایه حرف زدن و اینکه طرف مقابل منظور رو بگیره زیباست...
حس خوبی به ادم می ده
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند!!
اهل بشارت و نمی دونم هستم یا نه
ولی اشاره ها رو خوب می گیرم جون شما
از این رک تر؟؟؟؟
یعنی دقیقا منظورم همین بود
ای ول
سلام
به روزم با : سفید 2
[گل]
سلام
از این مطلب یا شعر کوتاهت میشه دو تا نتیجه گرفت
۱) از عصبانیت طرف مقابل ناله میکنی .
یا
۲) از منظور...که او دارد گله میکنی !
شایدم دارم غش و ضعف می کنم
کی می دونه
واه واه !
منو که نمیگی! مطمئنم! چون من کچلم!
همون کچل خوشگلتری جیگر
موهاش رو پریشون کرده چون دلش میخواد، با کنایه حرف میزنه چون حال میکنه، اذیتش کنی میام حالت رو میگرم گفته باشم.
ووووووووای چقدر ناز!!!
دقیقا شبیه شعر رسول یونان که میگه من با کنایه حرف میزنم....
زبون کنایه سخت ترین زبون دنیاسسسسسسسسسسسست!
از چشم شب شاید .. از چشم آفتاب نمی افتد ماه !
تقدیم بافروتنی [گل]
فکر کنم مخاطب خاص داره این پست!
خاص که بله
ولی از زبان تمام عاشقا به معشوقه هاشون بود